شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷ - ۱۱:۴۲
۰ نفر

ترجمه - فرشته آل‌علی: حتما شما هم افرادی را دیده‌اید که از نظرهوش و اطلاعات عمومی و تخصصی، بسیارعالی و حتی درسطح جهانی مطرح هستند اما وقتی پای بیان احساسات و عواطف به میان می‌آید، عاجزند.

 آنها نمی‌دانند چطور ابراز علاقه کنند و هرچه دردل دارند همیشه در صندوقچه قلبشان ناگفته می‌ماند. اینجاست که زندگی اجتماعی وخانوادگی آنها با مشکلاتی روبه‌رو می‌شود.

فکر می‌کنید مشکل چیست و ازکجا منشا می‌گیرد؟
ازنظر پزشکی به این مشکل «الکسی تایمی» می‌گویند و فردی که چنین مشکلی دارد، نمی‌تواند احساسات خود رابه زبان بیاورد. این افراد حتی از احساسات واقعی خودهم بی‌خبرند. در سال 1972 پزشکی به نام پیتر سیفنئوس برای اولین بار این نام را برای مشکل مذکور انتخاب کرد. در سال‌های اخیر این موضوع بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفت و در بررسی بسیاری از مشکلات روحی و اجتماعی رد پای آن دیده شده است.

یکی از نکاتی که در بررسی‌ها مشخص شده این است که بین مشکل «ناتوانی در بیان احساس» و هوش عاطفی، ارتباطی نزدیک وجود دارد.

یکی از تعاریفی که برای هوش عاطفی مطرح شده این چنین است: هوش عاطفی یعنی درک عواطف و احساسات و بیان آن به‌صورتی که فرد قادر باشد احساساتش را خوب شناخته و درست بیان کرده و بروز دهد. البته نمی‌توان گفت فردی که به این مشکل مبتلاست هوش عاطفی ندارد؛ چون هنوز علت دقیق این مشکل مشخص نشده است.

ممکن است چنین فردی کاملا عاطفی و احساسی رفتار کند یعنی عصبانی شود  یا بارها گریه کند اما وقتی پای بیان احساسات به‌صورت کلامی به میان می‌آید کاملا عاجز شود.

نشانه‌ها را بشناسیم

فرد در به زبان آوردن احساسات خود مشکل دارد؛ از نظر دیگران فردی است بیش از حد منطقی و بی‌عاطفه اما رفتاری غیردوستانه ندارد؛ در مواجهه با واکنش‌های احساسی دیگران، بهت زده و سردرگم می‌شود؛ وقتی از آنها سؤالات عملی پرسیده می‌شود پاسخ‌هایی پیچیده می‌دهند و فضل فروشی می‌کنند؛ تصمیمات فردی آنها بیشتر براساس اصول و ضوابط است تا احساسات؛ هر از گاهی از مشکلات غیرقابل توجیه فیزیولوژیک مثل طپش قلب؛ معده درد و گرگرفتگی. اینها علایم آلکسی‌تایمی هستند.

و اما ریشه مشکل کجاست؟ این سؤالی است که پای ماهیت طبیعی و رشد و تکامل افراد را به میان می‌کشد و متخصصان تلفیقی از این دو را در این مشکل دخیل می‌دانند. هر کودک با یک پتانسیل طبیعی به دنیا می‌آید، این پتانسیل را می‌توان پرورش داد، از آن غافل شد یا تخریب کرد. به این 3 خانه با شرایط متفاوت دقت کنید:

1 - کودک در این خانه هیچ وقت نشنیده کسی در مورد احساساتش صحبت کند. حتی هیچ‌گاه بروز احساسات را ندیده است. والدینی بسیار سختگیر و متعصب دارد که دائما با او هستند تا مبادا در بیرون از منزل توسط سایر بچه‌ها فاسد شود! تقریبا نمی‌گذارند با همسالانش رابطه داشته باشد.

ادعا می‌کنند فرزندشان را دوست دارند اما بیشتر یک ناظم سختگیر هستند تا پدر و مادر.کودک علایمی از عشق واقعی را بین پدرو مادرندیده و اگر هم متوجه مشکلی در روابط شود به او می‌گویند: هیچ مشکلی نیست و تازه او یک بچه است و بهتر است برود بازی کند! این کودک وقتی 18ساله شد و به دانشگاه و بعد سر کار رفت تازه متوجه می‌شود که چقدر در برقراری رابطه با دیگران مشکل دارد.

2 - کودک با یک ناپدری که سوءرفتار دارد زندگی می‌کند. پدر واقعی در دوران بارداری مادر را ترک کرده است.ناپدری اورامی‌ترساند تا رفتارهای سوء اورا به کسی نگوید. مادر عصبی است؛ دائم سر او داد می‌کشد و کتک می‌زند و در مقابل احساسات کودک صبور نیست. پس به ناچار کودک یادگرفته همیشه ساکت باشدو نمرات خوبی بگیرد تا از او عصبانی نشوند.

تمام احساسات این کودک در درونش مانده  و در سراسر زندگی با ترس زندگی کرده است. مادر از هر بهانه‌ای برای انتقاد از او استفاده می‌کند. این کودک در سنین نوجوانی 2بار اقدام به‌خود زنی و خودکشی می‌کند. به این ترتیب در مراکز درمانی متوجه مشکل او می‌شوند. تمام روابط انسانی و عاطفی او به‌هم ریخته است.

3 - کودک در خانه‌ای است که پدر و مادر با عبارات احساسی در مورد عواطف خود صحبت می‌کنند. آنها همزمان باآموزش اسامی و اعداد، اسم احساسات مختلف را هم به او یاد داده‌اند. در مورد اینکه در شرایط مختلف چه حسی دارد از او سؤال کرده و به عواطف او  اعتبار می‌دهند. در خانواده او افراد همدیگر را در آغوش گرفته، عصبانی شده، دست نوازش بر سر هم کشیده و با هم می‌خندند یا غصه می‌خورند.

 او به وفور عشق و تحمل و صبر دیده است و آنچنان اعتماد به نفسی دارد که وقتی نوجوان شد هیچ وقت از اعتماد عاطفی به دیگران نمی‌ترسد. حتی اگر در مدرسه مسخره شود می‌داند که در خانه از حمایت کافی برخوردار است. در سنین بزرگسالی هوش عاطفی او بسیار بالاست.

عواقبی که نباید از آن غافل شد

در یک بررسی که در22 ژانویه 2008 توسط دانشمندان آلمانی انجام شدمشخص شد در افراد مبتلا به الکسی تایمی واکنش‌های منفی مثل بی‌حوصلگی، کسل بودن و کندی روند زندگی وجود دارد. این افراد واکنش‌های دفاعی ازخود نشان می‌دهند که عمدتا ابتدایی و غیرمنطقی است و حتی به واکنش‌های عصبی هم تبدیل می‌شود. احساسات منفی این افراد مثل اضطراب و افسردگی بسیار زیاد  و تحمل احساسات منفی در آنها بسیار کم است. این افراد از نظر عاطفی بسیار آسیب پذیرند.

محققان فنلاندی هم دریافته‌اند بین الکسی تایمی و اختلالات خواب ارتباط وجود دارد. دانشمندان آمریکایی هم معتقدند احتمال اختلالات خوردن مثل بی‌اشتهایی عصبی و پر خوری عصبی در این افراد بیشتر است.

متأسفانه این مشکل در جوامع پیشرفته امروزی بسیار زیاد دیده می‌شود چون به‌جای بها دادن به ارزش‌های والای عاطفی به پول، ظاهر، مسائل مادی، رتبه و درجه تحصیلی و شغلی اهمیت داده می‌شود. در مدارس هم سبک تحصیلی فقط روی درس و اطاعت از معلم متمرکز است و فرصت بررسی و بیان احساسات دانش آموزان وجود ندارد.

در محیط کار وضع بدتر است و تنها کار، درآمد و بهره دهی شغلی مد نظر است و ارزشی برای هوش عاطفی افرادوجود ندارد. مشکلی دیگر که در دنیای پر مخاطره امروزی وجود دارد این است که اکثر آدم‌ها در اجتماع شرایطی امن برای بیان احساسات خود پیدا نمی‌کنند و نمی‌توانند از نظر عاطفی صادق باشنددر نتیجه ترجیح می‌دهند در مورد احساسات خود دروغ بگویند یا اصلا در این مورد حرفی نزنند.

خوشبختانه این مشکل با مراجعه یک مشاور و روان درمانگر قابل درمان است. برای درمان، شناخت فرد را نسبت به احساسات و عواطف خود و دیگران افزایش می‌دهند و حتی لغاتی را که بتواند توسط آنها احساساتش را بیان کند یاد می‌گیرد. به فرد یاد می‌دهند زمانی را برای تفکر در مورد احساساتش اختصاص دهدو بعد آنها را روی کاغذ بنویسد. 

 فرد باید با افرادی آشنا شده و بیشتر ارتباط داشته باشد که در مورد احساساتشان صحبت می‌کنندو حتی از گروه درمانی هم استفاده می‌شود. شناخت و مدیریت احساسات منفی و نحوه تقویت و بیان عواطف مثبت هم از مهارت‌هایی است که فرد باید یاد بگیرد. البته اطلاع رسانی به خانواده‌ها هم نباید فراموش کرد چون در پرورش فرزندانی با هوش عاطفی مطلوب بسیار مؤثر است.

کد خبر 48459

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز